دفتر لشگر آب و جارو شده و دوستان با فالوده زعفراني آماده پذيرايي از مهماني عزيز بودند تا بر رواق چشمانمان پاي گذارد. سال ۱۳۶۷ بود و آن مهربان براي بازديد از مناطق جنگي راهي جبههها شده بود. هنگاميكه به محفل بسيجيان آمدند، با مشاهده فالوده زعفراني فرمودند: «چه فالوده خوبي و چه شيرازيهاي خوش سليقهاي!» پس از آن طبق برنامه فيلم مصاحبه شهيد «اسلامينسب» را كه چند روز قبل از شهادت ايشان ضبط شده بود، پخش كرديم، شهيد در صحبتهايش از عملياتهاي مختلف ياد كرده، گفت : «پاره تن رسول الله (ص) هميشه ما را در مصائب ياري كرده است و پس از مكثي كوتاه با شور و جذبهاي خاص ادامه داد: «من هر گاه نام بيبي فاطمه زهرا (س) را بر زبان ميآورم، ناخودآگاه از خود بيخود ميشوم.» و عينك از چشمانش برداشت و اشكهايش را از صورت زدود. در همين زمان من متوجه عزيز مهمان بودم كه سخت متأثر شدند و ايشان نيز عينك از چشمان خيس خود برگرفته خطاب به شهيد مكرر ميفرمودند: «بگو! چرا سكوت كردي؟ بگو كه ايشان را ملاقات كردهاي ...» زمانيكه ايشان مقر «لشگر فجر» را ترك ميكردند، خواستار نوار مصاحبه «سردار زهرايي» شدند و ما با افتخار آن را به رهبر عزيز و بزرگوارمان «حضرت آيت الله العظمي خامنهاي» تقديم كرديم.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :